بعد از اینکه دایی موسی خدابنده و خانواده اش زابل را ترک کردند (اواخر 1339)، بعضی اوقات عصرهای پنجشنبه تا عصرهای جمعه که مدرسه تعطیل میشد به روستایی که آقای محمد خدابنده (شوهر خاله ام) رئیس پاسگاه آن بود میرفتم. محمد خدابنده و خاله گل بی بی در آنجا زندگی میکردند.
در آنزمان سرداری بود بنام آریان خان که طبق گفته مردم ; وی سالها پیش (36-35) دو برادر کوچکتر سردار محمد رضا خان نارویی را در کنار نورآب با ضرب گلوله به قتل میرساند و فراری میشود.
آریان خان در افغانستان زندگی میکرد اما هر وقت که به زابل میامد خیلی از پاسگاهها نیروهای خود را بداخل پاسگاهها فرا میخواندند، زیرا که نمیخواستند با او درگیر شوند. آریان خان با گروهی از محافظین و همراهان خود براحتی وارد زابل میشد و به همان راحتی نیز از زابل خارج و به افغانستان بازمیگشت.
اینطور میگفتند که محمد رضا خان نارویی بدنبال خونخواهی برادرانش بوده و برای کسی که آریان خان را به قتل برساند جایزه تعیین کرده بود. بالاخره، شخصی حاضر به اینکار میشود. بنابراین، طبق گفته ها، آریان خان را برای شام دعوت میکند.
گویا این شخص قصد داشته که هنگام صرف شام آریان خان را به قتل برساند. از اینرو عده ای از اطرافیان مسلح خود را قبلا در اتاقی پنهان میکند. آریان خان که پیشبینی چنین مواردی را میکرد مسلح باتفاق تفنگچیهای خود به مهمانی میرود. به محض اینکه میزبان به تفنگچیهای خود اشاره حمله میدهد آریان خان و همراهانش زودتر دست به اسلحه میشوند و مقابله میکنند.
آنطور که میگفتند آریان خان دستور میدهد که میزبان را زنده پوست بکنند و سپس وی را به دم اسب میبندند و در سراسر زابل میگردانند!
آریان خان در سال 1353 که من دانشجوی فوق لیسانس علوم سیاسی بودم از دولت ایران تامین گرفت. او با تشریفات وارد ایران شد و ژاندارمری او را با اسکورت به تهران برد. محل اقامت آریان خان در همان خیابانی بود که دانشکده بنده قرار داشت یعنی یکی از خیابانهای فرعی آپادانا در تهران که در بهمن سال 1357 محل تظاهرات انقلابیون اسلامی بود.
اما آریان خان برای مدتی به افغانستان رفت ولی در روزهای پیروزی انقلاب بعنوان یک انقلابی دوباره وارد ایران شد. وی در ماههای اول انقلاب در نصرت آباد اقامت گزیده بود.
یک روز که من و غلامرضا حسین بر با اتومبیل از زاهدان به طرف تهران میرفتیم وقتی به نصرت آباد رسیدیم متوجه شدیم که در یکی از منازل تفنگچی های زیادی پشت بام و درب منزل کشیک میدهند. از اطرافیان پرسیدیم که چه کسی آنجاست و موضوع چیست؟
گفتند که اینجا محل اقامت آریان خان است. من و حسین بر درخواست کردیم که آریان خان را ببینیم و بلافاصله ایشان ما را پذیرفت و بسیار پذیرایی کرد و صحبتهای زیادی از گذشته و وضعیت انقلاب بین ما رد و بدل شد، و سپس خداحافظی کردیم.[1]
——–
[1] امروز یعنی در تاریخ شانزدهم خرداد ماه 1396 که مشغول تنظیم و تالیف این بخش از یادداشتهای دکتر محمد رضا طاهری هستم خبر درگذشت سردار آریان خان نارویی در فضای مجازی به اشتراک گذاشته شده است.
✍ احمد رضا طاهری. یادداشتهای زندگی دکتر محمد رضا طاهری: جلد اول (۱۳۲۴-۱۳۴۶)، انتشارات نسیم حجاز ۱۳۹۷.
دیدگاهتان را بنویسید