خوشبختانه تجربه خوب بنده در زابل باعث شد که پدر و عمو ابراهیم با ادامه تحصیلم در زاهدان مخالفت ننمایند.
از اینرو پس از پایان تعطیلات (اول مهر ماه) جهت ادامه تحصیل به زاهدان رفتم. شانس خوب بنده اینکه اتفاقا دایی موسی خدابنده نیز از زابل به زاهدان منتقل شده بود. او و آقای محمد جنگیزهی خانه ای در خیابان امام خمینی (پهلوی سابق) روبروی سینمای فروردین واقع در کوچه فرزین اجاره کرده بودند. سهم دایی موسی در این منزل دو اتاق و یک آشپزخانه بود.
یکی از این اتاقها مهمانخانه نام داشت که با فرش و پرده های زیبا مزین شده بود. دایی موسی این مهمانخانه را در اختیار بنده گذاشت. دقیقا مانند دوره تحصیلم در زابل که بهترین اتاق را دایی موسی به من اختصاص داده بود در زاهدان نیز بهترین اتاق در اختیار بنده قرار گرفت.
من هم از این همه لطف و محبت دایی موسی نهایت استفاده را میبردم و حسابی درس می خواندم. ناگفته نماند که دایی موسی همیشه مرا تشویق به درس خواندن مینمود و این خود باعث تلاش و اعتماد بنفس بیشتر در زندگیم میشد.
در این موقع بنظرم حمید فرزند دایی موسی شش یا هفت سال سن بیشتر نداشت. دایی موسی حمید را در کلاس اول ثبت نام کرده بود و گاهی من حمید را با دوچرخه به مدرسه میرساندم. بعدها حمید پزشک شد و به حرفه پزشکی پرداخت.[1]
———
[1] دکتر حمید خدابنده در اسفند 1380 در زاهدان فوت و در سراوان به خاک سپرده شد.
✍ احمد رضا طاهری. یادداشتهای زندگی دکتر محمد رضا طاهری: جلد اول (۱۳۲۴-۱۳۴۶)، انتشارات نسیم حجاز ۱۳۹۷.
دیدگاهتان را بنویسید