ابوالفضل ما (یادداشت‌های زندگی دکتر محمد رضا طاهری: جلد اول)

علاوه بر حمید میرعثمان، آقایان تمندانی و “ن” از دیگر دوستان در کلاس دهم بودند. آنها بعدا به استخدام ارتش درآمدند و وارد نیروی دریایی شدند. “ن” در یک دبیرستان دیگر درس میخواند. با اینکه در زابل سنی مذهب زیاد بود اما شیعه های متعصبی هم زندگی میکردند که از خلفای راشدین خوششان نمی آمد. این دسته از شیعیان از آنجا که میدانستند ما سنی هستیم در مواردی بصورتهای مختلف گاهی سعی میکردند که مقدسات ما را مورد اهانت قرار دهند.

یک روز بحثی پیش آمده بود و یکی از همین شیعه های متعصب از “ن” سوال میکند که <<اگر تو اطلاعات مذهبی ما را میدانی بگو ببینم حضرت عباس چه نسبتی با ابوالفضل دارد؟>>  در پاسخ “ن” میگوید <<حضرت ابوالفضل پسر عموی حضرت عباس است>> که سوال کننده میخندد و به “ن” بشدت برمیخورد. ضمنا او یک فحش به حضرت عمر نیز میدهد.

“ن”  ناراحت میشود اما در ابتدا عکس العمل نشان نمیدهد، زیرا تصور میکند که اگر شکایت کند شاید مسئله حل نشود. وی اینطور فرض کرده بود از آنجائیکه هم ناظم و هم مدیر مدرسه شیعه مذهب هستند و از حضرت عمر بدشان میاید بنابراین به این مسئله رسیدگی نمیکنند. بااینحال “ن”  تسلیم نمیشود و از این توهین گذشت نمیکند. او به گریه میافتد و با همان وضعیت گریان به ناظم مدرسه مراجعه و با صدای بلند اینگونه میگوید: <<آقا، آقا، این آقا به ابوالفضل ما توهین کرده است!>>  ناظم و چند معلم دیگر که این موضوع را میشنوند ناگهان میخندند و میگویند <<ابوالفضل شما مگر چه کسی است؟!>> “ن” در جواب میگوید <<آقا، همان حضرت عمر است، ولی چون میدانستم که شما هم از حضرت عمر بدتان میاید، فکر کردم که اگر حضرت عمر را ابوالفضل ما (یعنی اهل سنت) صدا کنم شاید شما به این توهین بهتر رسیدگی کنید…>> در هر حال، این قضیه با دلجویی معلمین بخوبی خاتمه یافت.

لازم به ذکر است که مردم سیستان و بلوچستان همیشه یار و یاور همدیگر بوده و هرگز تفاوتهای عقیدتی و یا سوء تفاهمها نتوانسته رابطه عمیق و ریشه دار مردم این بخش از ایران زمین را خدشه دار کند. طبیعتا موارد خاص در هر کجای دنیا اتفاق می افتد که حقیقتا و انصافا نمیتوان به موارد خاص عمومیت داد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *