من بعنوان مشاور استاندار (یادداشت‌های زندگی دکتر محمد رضا طاهری: جلد سوم)

همانطور که قبلا اشاره کردم، دکتر دانش نارویی (از دانشگاهیان بلوچ) با حمایت مولوی عبدالعزیز بعنوان اولین استاندار سیستان و بلوچستان انتخاب شد. در زمان سرپرستی نارویی قدرت بیشتر در دست بلوچ ها بود. این موضوع بهرحال موجب نارضایتی برخی گردید و در نتیجه مخالفتها علیه آقای نارویی شدت گرفت. مخالفان هر کجا فرصتی پیدا می کردند آنرا به عدم مدیریت دکتر نارویی ربط می دادند. به عنوان مثال، قتل ریگی (یکی از کارکنان دانشگاه سیستان و بلوچستان) و نیکبخت (استاد دانشگاه سیستان و بلوچستان) را به عدم تسلط دانش نارویی بر مسایل استان ارتباط دادند. بنابراین، مدیریت دکتر نارویی زیاد طول نکشید که صاحبان قدرت در تهران شخصی بنام آقای جریری را بعنوان استاندار سیستان و بلوچستان معرفی کردند.

اما با انتصاب جدید اوضاع و احوال استان بهتر نشد. در دوره مدیریت آقای جریری ناآرامی ها افزایش یافت. گویا آقای جریری در یکی از سفرهای خود به چابهار سخنرانی تندی می کند. این سخنرانی باعث خشم مردم چابهار می شود، به حدی که جریری (استاندار) را در همانجا به گروگان می گیرند. می گویند عامل این گروگانگیری غلام محمد خانزهی معروف به گلام خانزهی (از متنفذین منطقه چابهار) بوده است. سالها بعد ارتباطات نزدیکی بین من و غلام خانزهی برقرار شد که داستان آنرا در دهه مربوطه خواهم گفت. به هرحال، این مسئله در تمام ایران و حتی در برخی از رسانه های بین المللی بازتاب پیدا کرد.

مسئولین ذیربط فوری وارد مذاکره شدند و بالاخره آقای جریری را آزاد کردند. حاکمیت مستقر در تهران، پس از جنجالهای جریری و ماجرای گروگانگیری وی و ناآرامی ها و عکس العمل های طایفه ای و مذهبی که در دوره استانداری ایشان شدت پیدا کرده بود، به این نتیجه رسید که سیستان و بلوچستان به یک استاندار مردمی و مهربان که با سعه صدر بتواند بر استان مدیریت کند نیاز دارد. از اینرو، دیری نگذشت که جریری از استانداری برکنار شد و جای خود را به دکتر بهرامی داد.

به نظرم دکتر بهرامی (سومین استاندار سیستان و بلوچستان) خصوصیات فوق الذکر را داشت و بحق استاندار شایسته ای برای استان بود. وقتی بهرامی به استان آمد مورد استقبال گرم روسای طوایف و خوانین قرار گرفت. پس از استقرار در زاهدان برای حفظ امنیت و آرامش او با روسای طوایف و خوانین وارد مذاکره شد. همین مسئله باعث گردید که بعضی ها در برابر دکتر بهرامی موضع بگیرند. بنابراین، مخالفان شروع به تخریب آقای بهرامی نمودند. اولین اتهامی که به بهرامی وارد شد این بود که وی با روسای طوایف و خوانین که باصطلاح ضد انقلاب هستند ائتلاف کرده است. انقلابیون در استان سیستان و بلوچستان اجازه ندادند که دکتر بهرامی از قدرت و توانایی خود جهت برقراری صلح و آرامش در استان استفاده نماید. در این زمان کارگران دو شرکت بزرگ راه سازی انگلیسی و یونانی دست به اعتراض زده بودند. در سراوان و ایرانشهر هم تنش هایی ایجاد شده بود که بیشتر مجاهدین و چریکهای فدایی خلق اکثریت و اقلیت رهبری این ناهنجاری ها را بر عهده داشتند. دکتر بهرامی در شرایط بدی قرار داشت. از یک طرف خوانین و سرداران، از طرفی چپی ها و مجاهدین، و در طرف دیگر انقلابیون افراطی ناآرامی ایجاد کرده بودند.

در یکی از این روزها که من و دکتر بهرامی در دفتر ایشان درباره مسایل استان گفتگو می کردیم متوجه شدم که وی خیلی ناراحت و غمگین است. به دکتر بهرامی گفتم چه چیزی فکر شما را مشغول کرده است؟ ایشان به ناهنجاری های استان اشاره کرد و گفت سراوان و ایرانشهر و دو شرکت بزرگ راه سازی در اعتصاب هستند. به استاندار یک پیشنهاد دادم. به وی گفتم بنده در خدمت شما هستم و نهایت سعی خود را می کنم تا به حل و فصل این مسایل بپردازم اما مشروط بر اینکه جنابعالی به بنده اختیارات کامل بدهید. آقای بهرامی از این پیشنهاد استقبال کرد. وی به من گفت اطمینان کامل به شما دارم.

به نظرم یک یا دو روز بعد از این گفتگو، حکمی از جانب استاندار (دکتر بهرامی) به من داده شد که خلاصه آن اینچنین بود: «آقای محمد رضا طاهری جنابعالی به عنوان نماینده اینجانب در حل و فصل مسایل استان منصوب می شوید».

این حکم را هنوز نگه داشته ام. بلافاصله دست بکار شدیم و اعتصابات و ناهنجاری های استان را با چند نفر از دوستان و آشنایان مورد تجزیه و تحلیل قرار دادیم. اولین جایی که برای حل مشکلات در نظر گرفتیم شهرستان سراوان بود.

یادداشتهای زندگی دکتر محمد رضا طاهری: جلد سوم (1357 – 1369). انتشارات کتاب بلوچ، 1402.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *