تیرباران تیمسار اسپهرم (یادداشت‌های زندگی دکتر محمد رضا طاهری: جلد سوم)

قبل از انقلاب، تیمسار اسپهرم در دو مقطع جداگانه فرمانده کل ژاندارمری استان سیستان و بلوچستان بود. سری دوم همزمان بود با فعالیتهای حزب رستاخیز تحت مدیریت غلامرضا حسین بر بعنوان دبیر حزب. در جلسات رسمی و اداری که مقامات استانی حضور می یافتند و بنده نیز شرکت می کردم اسپهرم را می دیدم. بنابراین، وی را بخوبی می شناختم. در سال 1357 تیمسار اسپهرم در چندین مورد کارکنان ادارات را به محوطه ژاندارمری دعوت می نمود و در آنجا نحوه مبارزه با ناهنجاری های استان را به آنها آموزش می داد. البته برای این کارها دیگر خیلی دیر شده بود. اسپهرم بر بلوچستان تسلط داشت. مخبران محلی درباره مواد مخدر به او گزارش می دادند. برخی از آنها از خود خوانین بشمار می رفتند. در مجموع روابط بین ژاندارمری و خوانین بد نبود. ژاندارمری به خوانین احترام می گذاشت و در مواردی با کسانی که به خوانین یا سرداران بی حرمتی می کردند بشدت مقابله میکرد. در آنزمان ماجرایی رخ داد که شرح آن از این قرار است:

«یکی از روسای پاسگاه ها به حاج کریم بخش و یا به میرمولاداد (دقیق به خاطر ندارم کدام یک) بی حرمتی می کند. آن سردار بلوچ موضوع را به اطلاع تیمسار اسپهرم می رساند. اسپهرم ضمن اینکه از این بی احترامی ناراحت می شود دستور می دهد تا رئیس پاسگاه بصورت سینه خیز نزد آن سردار برود و عذرخواهی کند».

منظور اینکه چنین ارتباط تنگاتنگی بین اسپهرم و برخی از خوانین بلوچ وجود داشت. اما با پیروزی انقلاب اسلامی این نوع روابط از بین رفت. وقتی انقلاب پیروز شد از طریق رادیو و تلویزیون و دیگر منابع رسمی و غیر رسمی اعلام میشد که «هر کسی ضد انقلابی را تحویل دستگاههای انتظامی یا قضایی بدهد هر دو را خواهند بخشید».

یکی از خوانین که صاحب مزرعه ای بزرگ در بلوچستان بود و ارتباط نزدیکی با تیمسار اسپهرم داشت در روزهای اول انقلاب به مزرعه خود پناه برد. اسپهرم نیز به بلوچستان نزد همین سردار رفت تا وی را بصورت قاچاقی به پاکستان ببرد. اما آن سردار از فرستادن تیمسار اسپهرم به پاکستان خودداری کرد و او را تحویل انقلابیون داد، به تصور اینکه هر دو مورد عفو قرار می گیرند. در همان روزها قبل از آنکه این اتفاق رخ دهد بنده هر دو (آن سردار بلوچ و اسپهرم) را اتفاقی در فرودگاه زاهدان دیدم. با هر دو سلام و احوال پرسی کردم. بعدها خبر رسید که اسپهرم را تیرباران کرده اند و آن سردار با شنیدن این خبر سریع به پاکستان فرار کرده است. لازم به ذکر است که در روزهای اول انقلاب تعداد قابل توجهی از سرداران بلوچ به بلوچستان پاکستان نزد بزینجو پناه میبردند. بزینجو فرماندار ایالت بلوچستان بود و با بسیاری از خوانین ارتباط نزدیکی داشت.

یادداشتهای زندگی دکتر محمد رضا طاهری: جلد سوم (1357 – 1369). انتشارات کتاب بلوچ، 1402.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *